ho33eini



بررسی فیلم خزنده

ژانر ترسناک این روزها زیرژانرهای متنوعی دارد که هر کدام سعی می کنند با همان نامشان، محتوای نهفته در خودشان را به مخاطب القا کنند. اینجاست که کارگردانان باید بدانند کدام پرسپکتیو و جنبه فکری قرار است نقش بیش تری را در اثر نهایی ایفا کند یا کدام بخش از محصول نهایی قرار است در حد یک الهام گیری سطحی باقی بماند. تکاملی که ژانر وحشت در سال های اخیر به خصوص پس از ایجاد جریان فکری نوین هالیوود پیدا کرده، بیش تر از عمده همتایان خودش بوده و با توجه به اینکه دیگر در هر زمانی از هر سال، حداقل یک یا دو فیلم به اصطلاح ترسناک در سالن های مجاور سینما پخش می شوند، جلب نظر طرفداران و دنبال کنندگان سخت تر از پیش شده. فیلم Cawl در همین راستا، سعی بر مدرنیزه کردن ایده هایی دارد که باید خاکشان گرفته شود و از همه مهم تر، با نسل جدید پیوند زده شوند.

بررسی فیلم خزنده

یکی از افرادی که مهم ترین و بیش ترین تأثیر را در تغییرات جهت ژانر وحشت و زیرژانر تریلر یا همان Thriller (که البته فرهنگستان زبان و ادب پارسی آن را دلهره آور می خواند) داشته، <<آلفرد هیچکاک>> است. هیچکاک می توانست نقطه میانی عناصر مختلفی را که هر کدام به صورت جداگانه ترسناک بودند، پیدا و از ارتباط آن ها به بهترین نحو ممکن استفاده کند. منطقی که او در ژانر ترسناک دنبال می کرد، ساده و در عین حال دارای ظرافت های پیچیده خود بود:

درک ترس آنچنان هم سخت نیست. به هر حال، همه ما در دوران کودکیمان وحشت زده نبودیم؟ از زمانی که شنل قرمزی با گرگ روبه رو شد، چیزی عوض نشده. چیزی که ما را امروز می ترساند تقریبا همان چیزی است که ما را دیروز می ترساند. فقط با گرگ متفاوتی روبه رو هستیم. این مجموعه هراس در هر فردی ریشه دوانده.

آخرین اثر آژا نیز از این منطق به شدت پیروی می کند. موجودات و طبیعتی وحشی که در نهایت روزی مقابل بشر قرار می گیرند و انسان نیز که همیشه تشنه بقا است، دست به هر کاری می زند تا خود را از شرایط درهم و برهم اطرافش نجات دهد. این ایده قبلا نیز بارها مورد اشاره و اقتباس واقع شده و در اصل ما شاهد زوایای دید متفاوت افراد چیره دستی هستیم که هر کدام سعی دارند جنبه ای از ماجرا را به دنبال کنندگان ارائه دهند. <<پیتر بنچلی>>، نویسنده ای اهل ایالات متحده بود که <<آرواره ها>> را به مردم جهان معرفی کرد و <<استیون اسپیلبرگ>> نیز آن را به شیوه ای مثال زدنی در دنیای تصاویر متحرک زنده کرد. طولی نکشید که فیلمنامه نویسان و کارگردانان سینما سراغ این کانسپت بروند و این موضوع را به شکلی هیجان انگیز با تهیه کنندگان مطرح کنند. اما پروژه های زیادی به سینما راه نیافتند و میان عناوینی با این مضمون، فاصله های زمانی قابل توجهی ایجاد شد.

تهیه کننده Crawl خود نیز ید طولایی در سینمای ترس و وحشت دارد؛ البته به شیوه ای خونین تر، وحشیانه تر، مستقیم و روراست تر. <<سم ریمی>> در حالی این وظیفه را عهده دار است که خود بارها از علاقه اش به ایجاد وحشت های به یادماندنی گفته. شاید روند آغازین فیلم نشان دهنده سبک و سیاق ریمی در این سبک عناوین نباشد، اما هر چه جلوتر می رویم، اثرات او بر تک تک سکانس ها نمایان می شوند و وظایف او در تهیه کنندگی بیش تر و بیش تر نمود پیدا می کنند. به گونه ای که حس می شود آژا و ریمی برای خلق این فیلم بارها و بارها جلساتی طولانی داشته اند و در نهایت هم توانسته اند به یک جمع بندی مناسب برسند.

فیلم Crawl داستان سر راستی دارد. فیلم از جایی شروع می شود که هیلی در حال تمرین شنا است. در اینجا با مهارت نقش اصلی آشنا می شویم و ارتباط مهارتش با داستان فیلم.

الکساندرا آجا Crawl را خیلی سریع به جلو میبرد و داستان و روایت خود را بدون هیچ مکث و سکانس اضافی ای و در طول فیلم و با دیالوگ به مخاطب خود میفهماند.
هر کسی که قبل از دیدن فیلم خلاصه آن را خوانده باشد میتواند پیش بینی کند که با چه چیزهایی روبرو خواهد شد، و این یک روند کاملا طبیعی برای این نوع فیلم های بقا در این ژانر است. اما در عین حال Crawl ساخته اکساندرا آجا باز هم میتواند مخاطب خود را غافلگیر کند .

معمولا این نوع فیلم ها که بازیگر اصلی داستان طی اتفاقاتی در یک مکانی گیر می افتد، به جایی ختم می شود که کسی به کمکش می آید. چند سالی است که فیلم های نجات بقا به این سمت پیش رفته که خود بازیگر خودش را از آن مخمصه نجات می دهد. و داستان متفاوت Crawl همینجاست که چیزی بین این دو داستان است. یعنی کمک می رسد، حتی تا مرز نجاتشان، اما از بین می روند. سکانس ی از فروشگاه در آن طوفان به آن عظیمی و خورده شدن ها توسط تمساح ها به نظر من درخشان ترین سکانس فیلم بود .

قصه ای در طول داستان به آن برمیخوریم - رابطه پیچیده پدر و دختری - خوب گره داستانی ایجاد میکند و تنها با دیالوگ گره، کم کم برای مخاطب باز می شود، همچنین برای خود شخصیت های فیلم. داستان پدری که از همسرش جدا شده و خودش را گم میکند و به تنهایی پناه می برد و دخترش تا الان فکر میکرده است که این جدایی تقصیر اوست، در صورتی که به این شکل نبوده.

ز محتوای فیلم که بگذریم به فرم میرسیم. جلوه های ویژه Crawl یکی از نقاط قوت فیلم بوده، همچنین بازی خوب و قابل قبول Kaya و Barry.
شاید یکی نقاط ضعف فیلم های به این سبک و داستان، قابل پیش بینی بودن آن باشد. اما میتوان با جلوه های بصری و بازیگری خوب و یک فیلمنامه چفت و بست دار، فیلم را برای مخاطب جذاب کرد.

یکی از اهداف مهم سینما هم همین است، سرگرمی. و شما به راحتی میتوانید با فیلم Crawl یک ساعت و نیم سرگرم باشید و لذت ببرید.
و اما در آخر، سکانس پایانی و فوق العاده فیلم، که از نگاه پدر به تصویر میکشید. تصویر دخترش را که برای هلی کوپتر نجات دست تکان می دهد. تصویر به زیبایی هرچه تمام تر، افتخار کردن پدر به دخترش را به نمایش میگذارد، و بدون هیچ سکانس اضافی دیگری بعد از این فیلم به پایان می رسد.

خانواده ها در هنگام تماشای فیلم باید به چه نکاتی توجه نمایند؟

تمساح ها معمولاً با کسی شوخی ندارند و طعمه هایشان را بلافاصله زخمی کرده و سپس لقمه چپ می کنند. خشونت تمساحی فیلم بالاست به انضمام اینکه میزان استفاده از کلمات نامناسب هم در فیلم کم نیست.

نکات مثبت فیلم ؟

فیلم کارگردانی قابل قبولی دارد که این نکته مثبت به دلیل حضور آلکساندر آجا به عنوان کارگردان در پروژه می باشد. آجا یکی از با تجربه ترین کارگردان ها در هالیوود برای ساخت آثار دلهره آوری محسوب می شوند که بوجه اندکی دارند.

دوربین فیلم اغلب در جایگاه درست قرار گرفته است. ذکر این نکته ضروری هست که بودجه فیلم اجازه تمرکز بیشتر بر تمساح ها را نمی داده، به همین جهت ارزش کار فیلمبردار بیش از پیش مهم می شود!

آجا بهتر از هر کارگردان دیگری می دانسته که نباید آثاری از این دست مدت زمان طولانی داشته باشند. خوشبختانه << خزیدن >> از مدت زمان مناسبی برخوردار هست و از دقایق زائد خبری نیست.

نکات منفی فیلم ؟

مانند اغلب آثار ملقب به " همجوار شدن با جانوران " ، در اینجا هم مشکلات آشنای این ژانر به چشم می خورد که اغلب آن به فیلمنامه مربوط می شود. مشکلاتی که اغلب آنها به شخصیت های انسانی باز می گردد که هیچ نشانی از پرداخت و ساخته شدن در طول داستان ندارند.

تلاش فیلم برای عمق دادن به روابط شخصیت ها با دیالوگ های عجیب و غریب و نخ نما شده ای که بیان می شود، گاهی رویکرد طنز می یابند!

مطابق انتظار، تمساح هایی که در فیلم حضور دارند گاهی به شدت هوشمند و زیرک هستند اما سر بزنگاه به شعور جانوری خود باز می گردند و در دام حیله های ساده انسانی می افتند!

بودجه محدود فیلم بهرحال ضرباتی به فیلم وارد آورده است. اگرچه آجا در این شرایط تصمیم گرفته به جای تصویر از افکت های صوتی برای ترساندن مخاطب استفاده کند و خیلی به پر و پای تمساح های نپیچد تا بودجه فیلم افزایش پیدا کند، اما نمی توان این نکته را هم انکار کرد که بهرحال بودجه اندک در بخش هایی از قصه حتی باعث از دست رفتن منطق روایی شده است.

عامل تاثیرگذار برای تماشای فیلم:

تمساح قاتل که در سالهای اخیر زیر سایه جانوران دیگر در سینما مانند ه ها مانده بودند و حالا فرصتی برای خودنمایی یافته اند.

حرف آخر :

<< خزیدن >> اثر کوچک و جمع و جوری است که معمولاً در دهه هشتاد و نود میلادی از محبوبیت بسیاری برخوردار بود. آثاری که طی آن قهرمان بدبختِ داستان در یک موقعیت ناخواسته گرفتار می شد و در انتهای فیلم با یک توهین مستقیم به والدین و خاندان هیولای مربوطه، او را به دیار باقی می فرستاد و تماشاگران در سالن های سینما یکصدا فریاد می کشیدند و دست می زدند و از این هیجان لذت می بردند! << خزیدن >> نشان می دهد که هنوز عمر اینگونه آثار به پایان نرسیده و انصافاً هم اگر نباشند، جای خالی شان در سینما حس خواهد شد.


تحلیل روانشناسی فیلم جوکر

نام فیلم: جوکر Joker ۲۰۱۹

امتیاز : 9.2 از 10 - میانگین رای ۱۹۳,۶۵۲ نفر

موضوع : جنایی , درام , وحشت

مدت زمان: 122 دقیقه

زبان: انگلیسی

سال انتشار : 2019

کارگردان : تاد فیلیپس

بازیگران : Joaquin Phoenix,Robert De Niro,Zazie Beetz

در مورد منتقد

نقد فیلم جوکر توسط منتقد معروف وبسایت IGN صورت گرفته است . نام این منتقد Jim Vejvoda است . او نقد فیلم را در سایت آی جی ان منتشر کرده است .
وی نمره ۱۰/۱۰ را به این فیلم داده است .

تحلیل روانشناسی فیلم جوکر

در مورد کارگردان فیلم

تاد فیلیپس(انگلیسی:Todd Phillips؛ زادهٔ ۲۰ دسامبر ۱۹۷۰)تهیه کننده،فیلم نامه نویس، وهنرپیشهٔاهلایالات متحده آمریکااست. وی از سال ۱۹۹۳ میلادی تاکنون مشغول فعالیت بوده است.

از فیلم های معروف این کارگردان می توان به سه گانهخماری،سگ های جنگیوجوکراشاره کرد

جوکر کیست و چگونه به وجود آمد ؟

Joker با یک نمایش جذاب، کاملاً قابل باور و با یک عملکرد ارزش مند است .

واکین فونیکس، به عنوان یک شخصیت جذاب بدون هیچ یک نقش های های مکمل DC بار فیلم را روی دوش خود می کشد .

کارگردان و تهیه کننده تاد فیلیپس به وضوح در روح و سبک خود را از فیلم هایی مانند راننده تاکسی, پادشاه کمدی, پرتقال کوکی و روز سگی را ترسیم می کند.

این فیلم شروع زمانی بود که جرم, فساد, بحران های اقتصادی و مشکلات اجتماعی متوجه rdquo; شهر وحشت گاتهام rdquo; شد.

رستوران گریمی دیسپایر محلی از , اختلاف زیاد طبقاتی و فساد و بی قانونی در جامعه ای در آستانه فروپاشی است.

در حالی که این تصویر واقع گرایانه, مکانی را خلق می کند که به طور معمول آشنا به نظر می رسد, که تنها محیط قابل شناسایی خود را تحت تاثیر قرار می دهد. جوکر یک اثر دوره ای است, اما بدون شک در مورد خود یک کاراکتر آشفته و بی رحمانه است.

داستان فیلم ژوکر ۲۰۱۹

آرتور فلک (واکین فینیکس) دلقکی تهیدست است که در شهر گاتهام به همراه مادرش پنی فلک (فرانسیس کانروی) در شرایط اقتصادی بدی زندگی می کند. پنی فلک به شدت بیمار است و آرتور از زمانی که به یاد دارد از او مراقبت می کند. آرتور فلک از مشکلات روحی و روانی گوناگونی رنج می برد و به همین خاطر از یک روان شناس برای حل مشکلاتش کمک می گیرد. او ۷ داروی روانپزشکی را برای بهبود حالش استفاده می کند. آرزوی آرتور این است که یک استدآپ کمدین مشهور شود. موری فرانکلین (رابرت دنیرو) یک استندآپ کمدین مشهور است که همیشه برای آرتور الهام بخش و الگو بوده است. هر گاه آرتور عصبی یا ناراحت شود، دیوانه وار می خندد. او توانایی کنترل و جلوگیری از خندیدنش را ندارد. در آغاز فیلم او توسط چند نوجوان به سختی کتک می خورد. در نتیجه دوستش رندال به او یک اسلحه می دهد تا بتواند از خودش دفاع کند. در بخشی از فیلم آرتور در مترو همراه یک زن و ۳ مرد دیده می شود. این سه مرد قصد آزار دختر جوان را داشتند. آرتور با مشاهدهٔ رفتار این ۳ مرد عصبی می شود و دیوانه وار می خندد در نتیجه مردان مزاحم به او یورش می آورند و او را کتک می زنند. آرتور اسلحه را بیرون می آورد و هر ۳ را می کشد. رومه ها و شبکه های تلویزیونی از این قتل هولناک خبر می دهند و شاهدان می گویند که این مردان را یک دلقک کشته است.

مادر آرتور پیاپی برای فردی به نام توماس وین (برت کالن) که سال ها پیش در خانه اش کار می کرده نامه می نویسد و از او کمک می خواهد. توماس وین مردی ثروتمند است که قصد دارد به مقام شهردار گاتهام برسد. توماس وین هرگز به نامه های پنی پاسخ نمی دهد. نکتهٔ جالب در این جا این است که سه مردی که کشته شدند برای توماس وین کار می کردند. مردم این قتل ها را صدای مخالفت با فساد ی و اقتصادی می دانند و از نماد دلقک برای ابراز اعتراضاتشان استفاده می کنند. در نتیجه شخصیت دلقک قاتل به یک قهرمان برای مردم طبقهٔ فرودست تبدیل می شود. آرتور پس از مدتی آگاه می شود که فرزند توماس وین است و مادرش به او می گوید او چند سند امضا کرده تا موضوع فرزندش پنهان بماند چون این برای جایگاه توماس وین خطرناک بوده است. خدمات درمانی عمومی که به صورت رایگان انجام می شده قطع می شود و آرتور دیگر نمی تواند پیش روانکاوش برود و حتی توانایی تهیهٔ داروهایش را ندارد.

آرتور به دیدار وین می رود و پدرش به او می گوید که مادرش یک بیمار روانی است و زمانی که برایش کار می کرده آرتور را به فرزندخواندگی گرفته است. او برای اثبات ادعایش می گوید که مادرش در تیمارستان آرکهام بستری شده بود. آرتور موفق می شود پروندهٔ مادرش را از بیمارستان روانی آرکهام بد در نتیجه با رازهایی روبرو می شود که مسیر زندگیش را تغییر می دهد. او نخست مادرش را به قتل می رساند و پس از آن دوستش رندال را که به او اسلحه داد می کشد. موری فرانکلین در برنامهٔ تلویزیونی آرتور را جوکر می نامد و استندآپ کمدی هایی که اجرا کرده بود را مسخره می کند این موضوع خشم آرتور را برمی انگیزد. در یک اتفاق جالب موری تصمیم می گیرد از آرتور در برنامه اش دعوت کند تا بتواند با مسخره کردن او به شهرتش بیافزاید. آرتور در این برنامه حاضر می شود و به قتل ۳ مرد مزاحم اعتراف می کند و می گوید این رفتارها نتیجهٔ برخوردی است که جامعه با افراد ضعیف داشته است. آرتور از قبل نقشهٔ قتل موری فرانکلین را کشیده است و در این برنامهٔ زنده او را می کشد. سپس توسط پلیس دستگیر می شود. اما توسط مردم نجات پیدا می کند و او را تشویق می کنند. در نهایت توماس وین توسط یکی از معترضین در برابر چشمان فرزندش کشته می شود و آرتور هم به زندان می افتد. در بازداشتگاه روانکاوش به دیدن او می آید و او نیز به آخرین قربانی قتل جوکر تبدیل می شود.

۵ نکته روانشناسی در نقد فیلم جوکر :

۱- جوکر یک روان پریش هست که ازشخصیتی بسیار ضد اجتماعیو تخریب گر رنج میبره و چون فاقد تحلیل و پردازش صحیحه به لودگی و مسخره کی رفتار میکنه، اما خیلی ها به غلط بعدی فلسفی، ظلم دیده، و انسان دوست بهش میدند که در اثر ناملایمات اجتماعی به این روز افتاده.

۲- خندیدن یک واکنش متناسب به محرک محیطی است
خنده های جوکر بدلیلبیماری روانی، نامتناسب با موضوع و شرایط محیط اطرافش بود و به همین دلیل هم بدردسر دچار میشد
اگر به انتخاب و کنترل خودش بود بجای دیوانه وار خندیدن، به صمیمیت و احترام با دیگران صحبت میکرد

۳-اختلالات شخصیتیمجموعه ای وراثتی از بیماری هایی هستند که از بدو تولد همراه کودک بوده و به اشکال مختلف در سنین مختلف خود را بدون وابستگی به شرایط محیطی بروز می دهند
محیط اطراف فرد بیمار تا حدی قابلیت تشدید، تعدیل، و هدایت رفتار او را دارد اما قادر به کنترل بیماری و فرونشاندن آن نیست. این دقیقا نکته ای بود که در فیلم به زیبایی به آن اشاره میشد.

۴- هیچکس دقت به این نکته کرد که چقدر جوکر به ظاهر موجه خودش اهمیت قائل بود ولی بخاطر بیماری روانی،

ظاهری دلقک مآبانه رو انتخاب میکنه و متوجه بار منفی دلقک بودن در شرایط جدی و رسمی نیست؟

۵- بیماران شخصیتی در یک مکانیزم دفاعی شدیدا به ظاهری موجه و مورد تایید محیط اطراف خود اهمیتمیدهند، به همین دلیل هم عمدتا ظاهری بسیار مذهبی یا بسیار بی مذهب، بسیار خلاف یا بسیار مظلوم در شرایط متفاوت از خود نشان میدهند که هیچ کدام پایدار نیست

دیالوگ های جذاب فیلم جوکر

تنها چیزی که من دارم افکار منفی است . - آرتور فلک ( Joker )

فقط من هستم یا بیرون از آنجا آدم دیوونه دیگه ای هم هست ؟ آرتور فلک ( جوکر )

فکر می کردم زندگی من یک تراژدی است . اما حالا می فهمم ، این یک کمدی است . - آرتور فلک ( Joker )


نقد و بررسی فیلم وکیل مدافع شیطان

وکیل مدافع شیطان -The Devilrsquo;s Advocateمحصول سال ۱۹۹۷ آمریکا فیلمی هیجانی - معمایی آمریکایی به کارگردانی تیلور هاکفورد و و شرکت برادران وارنر است. در این فیلم کیانو ریوز، آل پاچینو، شارلیز ترون و کانی نیلسن به ایفای نقش پرداختند و فیلم بر اساس رمانی به همین نام از اندرو نیدرمن ساخته شده است.

نقد و بررسی فیلم وکیل مدافع شیطان

داستان

  • کوین لومکس (کیانو ریوز)، وکیلی بسیار موفق در شهرفلوریدااست که تاکنون در هیچ پرونده ای شکست نخورده است. در یکی از مراحل دفاع از موکلش که یک معلم مدرسه می باشد و به جرم کودک آزاری دستگیر شده در سالن دادگاه متوجه می شود که موکلش گناه کار است. کوین به خاطر صرفاً برنده شدن کیس دادگاهی به دفاع از حقوق مرد گناهکار می پردازد و نهایتاً برنده می شود. درجشن پیروزی وی، جان میلتون (آل پاچینو) به کوین پیشنهاد کار با حقوق بسیار عالی را در شهرنیویورکمی دهد. مادر کوین نیز که یک راهبه است، به وی هشدار می دهد که زندگی در شهرهای بزرگ، همراه با آلوده شدن به گناه است اما کوین به حرف مادرش توجه نمی کند و به همراه همسرش مری (شارلیز ترون)، بهمنهتننقل مکان می کند.
  • زندگی کوین در حال دگرگونی های بسیار و اشرافیت می گردد، اولین فردی که دفاع از حقوقش به او محول می گردد فردی است به نام فیلیپ مویز که به جرم قربانی کردن حیوان در خانه خویش و عمل جادو و جمبل به دادگاه احضار شده است. کوین از موکل خود بنا بر قانونکوشر(ذبح حیوانات به آیین دین یهود) اشاره می کند و عمل موکل خود را به نوعی پیروی از دین و کیش او که حق آزاد هر فرد می باشد ربط می دهد. ساعات طولانی کار و تنها گذاردن همسرش مری در آپارتمان ویلایی اهدایی توسط شرکت باعث افسردگی شدید مری و توهمی شدن او می گردد. مادر کوین برای دیدار به نیویورک می آید و با جان میلتون در آسانسور آشنا می شود که او را پریشان می سازد. مادر کوین در حالی که به هم ریختگی و آشفتگی اوضاع زندگی پسرش را می بیند از او می خواهد که به فلوریدا برگردند اما کوین با عصبانیت پیشنهاد او را رد می کند.

شخص دیگری که کوین به عنوان وکیل مدافع او انتخاب می شود الکساندر کولین یک مرد میلیونر می باشد که به جرم قتل زن، فرزند و خدمتکارش در خانه خویش مظنون اول پرونده می باشد. این پرونده وقت بیشتری از کوین را می گیرد و باعث تنهایی مطلق همسرش می گردد. در همین حین کوین از یکی از همکارانش به نام کریستابلا اندرولی خوشش می آید و حتی هنگام نزدیکی با مری، کریستابلا را می بیند که این رفتار او باعث آزار مری از کوین و دلسردی او می گردد.

در زمانی که حال مری به وخامت می رسد و شروع به توهم دیدن و دیوانگی می رود کوین در اوج دفاع از موکلش و درگیر پرونده برای پیروز شدن دوباره در دادگاه است. مری در خانه تنها از خواب بلند می شود و صدای شخصی را از اتاق می شنود با ترس و چاقو به دست به سمت صدا می رود و کودکی را روی زمین نشسته می بیند که تخمدان او را به دست دارد، مری با جیغ از جا می پرد و لباس خونی خود را می بیند. این اتفاق را برای کوین تعریف می کند و اعلام نازایی خود را که دکتر تأیید کرده است. کوین پیشنهاد جان میلتون را که کناره گیری از پرونده و رسیدگی به اوضاع همسرش می باشد را ازای پیروزی پرونده رد می کند.

ادی بارزون مدیرکل اداری شرکت با دیدن اسم کوین در لیست شرکای دفتر وکالت دچار نگرانی از دست دادن شغلش کوین را تهدید به لو دادن قضیه پرونده ها به دادگستری می کند. کوین راجع به تهدید ادی به میلتون خبر می دهد و میلتون با کمال آرامش از ادی به عنوان یکی از موجودات خداوند ذکر می کند و این در حالیست که ادی مورد حمله دو بی خانمان با چهره شیطانی در پارک و از شدت ضرب و شتم می میرد. این صحنه را مری از پشت پنجره آپارتمانش مشاهده می کند و پریشان حالیش وخیمتر می گردد.

در همین حال کوین در حال مرور پرونده کولین و رابطهٔ پنهان او با منشی خصوصیش در زمان قتل است که از صحبتهای منشی متوجه دروغ گفتن او می شود. این موضوع را به میلتون در راه رفتن به دادگاه بازگو می کند که کولین قاتل می باشد. میلتون به او پیشنهاد می دهد که اگر مطمئن هست منشی را به جایگاه شهود نیاورد و به او تذکر می دهد که همیشه بردن ملاک نیست.

پس از اتمام جلسه دادگاه و برنده شدن کوین به خانه برمی گردد و مری را در کلیسای نزدیک محل بسیار پریشان و زخم و بریدگی در تمام بدنش می یابد. مری اعتراف به توسط جان میلتن در طول بعدازظهر همان روز می کند و کوین با تشویش به او می گوید که جان میلر تمام روز را با او در دادگاه سپری کرده بود. کوین مطمئن از اینکه مری اقدام به خود زنی کرده او را راهی بیمارستان روانی می کند. در حین بستری شدن مری به کوین متذکر می شود که زندگیشان از بین رفت به خاطر ارتکاب به گناه و دفاع از حقوق کسانی که گناهکار بوده اند و پول خون و کثیفشان عشق و آرامش زندگی را از آنان گرفت.

در هنگام ترک مری فردی از موکلین با کوین راجع به وضعیت کاری و اعمال غیرقانونی میلر صحبت می کند اما کوین گوش به حرف او نمی دهد و در حالی که از او دوری می کند او به کوین راجع به معلمی که او وکیل مدافعش بود خبر می دهد که جسد یک دختر مدرسه در ماشینش پیدا کرده اند. کوین به مرد نگاه مبهمی می کند و در حالی که او از خیابان می گذرد که به کوین نزدیک شود دچار تصادف با اتومبیل شده و جان می دهد.

آلیس مادر کوین در بیمارستان پیش مری و کوین و منشی خصوصی او پم است. آلیس از تنها گذاشتن کوین و مری اظهار پشیمانی می کند و با او راجع به پدر کوین و سفر سال ها پیش خود به نیویورک صحبت می کند، در همین حال پم با مری در اتاق تنها می شود و با دلجویی از او و شانه زدن به موهایش به او آینه ای می دهد که خود را تماشا کند. مری نگاهی به خود در آینه می اندازد و با دیدن چهره شیطانی پم در آینه و کوبیدن آینه به صورت پم او را از اتاق بیرون می راند و در را قفل می کند. کوین به سوی در می شتابد و سعی به بازکردن در می کند در حالی که مری تیکه ای از آینه خرد شده را که در دست دارد به کوین می نگرد و گلوی خود را می شکافد. کوین با شکستن در به همراه پرستار وارد اتاق می شود اما متأسفانه دیر است.

کوین با ساکی در دست در راهرو بیمارستان با عصبانیت از مادرش می پرسد که داستانش را راجع به پدرش تمام کند. آلیس به کوین در مورد دیدارش با جان میلتون سال ها قبل و اینکه میلتون پدر کوین می باشد. کوین با ناراحتی به سوی دفتر میلتون روانه می شود، جان میلتون بدون شرم از به مری و تمامی اتفاقاتی که در زندگی او افتاده اعتراف می کند. زمانی که کوین از او می پرسد که موجودیت او چیست و نام واقعی او، میلتون خود را شیطان معرفی می کند. کوین میلتون را باعث و بانی از دست دادن مری و تمامی اتفاقات می داند و میلتون برایش توضیح می دهد که او فقط به وجود آورنده موقعیت هاست و خودش کنار گذاشتن مری را برای موفقیت شخصی خود کنار گذاشت.

میلتون در نقشه خود در زمین از زمان رانده شدن و کارهایی که برای ی نفس انسان ها انجام داده است و او از کوین و ایزابلا نا خواهری خود یک بچه می خواهد که صاحب قدرت او و فرمانروای نابود نشدنی است. کوین که از آزادی انتخاب خود آگاه است گلوله ای به سر خود شلیک می کند و نقشه او را برای به وجود آوردن آنتی مسیح از بین می برد.

روح کوین و به خاطر انتخاب درست و صادق او به لحظه استراحت در دادگاه فلوریدا برای شروع دوباره بازمی گردد. پس از مطلع شدن از آینده و تصمیمات خود کوین در جلسه دادگاه معلم اعلام به کناره گیری خود از پرونده می کند با وجود احتمال از دست دادن حق وکالت. در حین ترک دادگاه با مری خبرنگاری با اصرار از او می خواهد که داستان را به صورت اختصاصی چاپ کند و از کوین یک قهرمان بسازد. کوین با اکراه قبول می کند و پس از رفتن او و مری خبرنگار چهره اش تغییر به جان میلتون شیطانی می شود و می گوید <<خودبینی و غرور بهترین گناه مورد علاقه من>>

نقد و بررسی فیلم وکیل مدافع شیطان

بیشتر فیلم ها درباره ی وکلای مدافع، مستم فروش روح به شیطان هستند، اما فیلم <<وکیل مدافع شیطان>> اولین فیلمی است که شیطان دیالوگ های بیشتری نسبت به وکیل مدافع در فیلم دارد. وقایع فیلم با جهش کِوین لومَکس (با بازی کیانو ریوز)، یک وکیل مدافع جزئی اهل فلوریدا به ژرفای موفقیت شغلی در نیویورک آغاز می شود. وی با استخدام توسط یک شرکت حقوقی قدرتمند در منهتن خود را در حال دفاع از جادوگران ذبح کننده حیوانات و غول های املاک و مستغلات برای رئیسی به نام جان میلتون می یابد، که به او وعده بهشت گمشده را می دهد.

میلتون (با بازی آل پاچینو) شیطان است. این رازی است که به نیمه دوم فیلم اختصاص دارد، اگر چه عنوان فیلم به آن اشاره می کند، پوسترها و تبلیغات تجاری تلویزیونی آن را آشکار می کنند و وقتی نوبت به لومَکس می رسد، او تنها شخصیتی است که به این قضیه مشکوک نمی شود. میلتون جذاب، متقاعد کننده، با تک گویی های عاقلانه، فردی را برای استخدام لومکس به فلوریدا می فرستد، لومکس وکیل مدافع بی شکستی که استاد انتخاب اعضای هیئت منصفه ای است که وکلای وی را محکوم نمی کنند. او از مرد جوان می خواهد که به تیم او ملحق شود و او را نه در ldquo;قله ی کوهrdquo; بلکه بر فراز بام یک ساختمان وسوسه می کند.

صحنه ی اولین دیدار بین میلتون و لومَکس بر فراز یک آسمان خراش، تاثیر بصری خیره کننده ای برجای می گذارد. طراح صحنه فیلم، <<بِرونو روبِئو>>، اثری دیدنی و جذاب به وجود آورده است: وجود یک باغ آبی در آسمان، همراه با استخری که [چون آبشار] از لبه های ساختمان به پایین می ریزد، طوری که گویی آب و آسمان بدون هیچ گونه تفکیک معماری به هم می پیوندند. دو مرد به گونه ای خطرناک بر روی لبه های آسمان خراش قدم می زنند، در اینجا کارگردان، <<تِیلور هَک فورد>> با چرخش دوربین طوری بازی می کند تا به بیننده اینگونه القا کند که به لومَکس پیشنهادی می شود که می تواند تمام منهتن را زیر پا سلطه ی خود داشته باشد و نیز از طرفی احتمال سقوطی بزرگ و ناگهانی را خواهد داشت.

وکیل جوان تحت تاثیر قرار گرفته است و همسر او مَری آن (با بازی شارلیز ترون)هم (در ابتدا) به همین ترتیب،که نمی تواند باور کند میلتون به آنها یک آپارتمان مجلل سه خوابه در خیابان پنجم نیویورک پیشنهاد داده است. تنها مادر کتاب مقدس خوانِ لومَکس (با بازی جودیت ایوی) است که تردیدهای خود را دارد، و از متون کتاب مقدس درباره شهر سدوم، عموره و دیگر واژه های کلیدی نقل قول هایی می کند که بعدا و در هنگام ذکر نام منهتن ناگهان به خاطر می آید. در واقع با پیشرفت فیلم، توصیه او لحظه به لحظه درست تر به نظر می رسد.

لومَکس به شدت با شغل خود درگیر می شود، همسر خود را نادیده می گیرد و به سمت زن جذابی در دفتر کارش کشیده می شود (با بازی کانی نیِلسِن). و همسر وی که به شدت خواهان فرزند است، کم کم در خود می شکند. او اولین فرد فیلم است که در صحنه ای فرا طبیعی ظاهر می شود، وقتی چهره و بدن یکی از همسایگان یاری رسان خود (با بازی تامارا تونی) را در قالب اهریمن می بیند و به زودی شروع به التماس برای بازگشت به گینسویل می کند.

شخصیت شیطانی توسط آل پاچینو با چاشنی خوشی و نشاط اجرا می شود. ریوز در مقابل آن، جدی و متین استmdash; مرد جدی نمایش. این انتخابی درست برای این نقش است، اما بدین ترتیب بسیاری از بهترین جملات فیلمنامه به آل پاچینو واگذار می شود (<<من شاید انسان آخرین باشم. قرن بیستم کاملا به من تعلق داشت. من سرخوشم!>>). <<وکیل مدافع شیطان>> ماهیت نامشخصی دارد و شناسایی یا طبقه بندی آن دشوار است: نه فیلمی جدی در زمینه ی عنوان خود است و نه حتی با وجود بعضی تک گویی های جالب آل پاچینو یک کمدی سیاه کامل محسوب می شود. بخش پایانی نمایش، در واقع من فکر می کردم که فریبندگی های اینچنینی را در دوران دبستان پشت سر گذاشته ام. با این حال لحظات باشکوهی در آن وجود دارد.

من روش هَک فورد را در به کار بردن فیلمبرداری سرعت بالا مانند مستند <<کویانیس کاتسی/ Koyaanisqatsi>>، برای نمایش گذشت زمان می پسندم. ظاهر دفتر کار میلتون به نظر طوری می رسد که اگر شیطان طراح بزرگی داشت، این گونه طراحی اش می کرد. صحنه های غیرلازم کوچکی هم در فیلم هست مانند وقتی که فرد ذبح کننده ی بز (با بازی دِلروی لیندو) ظاهرا باعث حملات سرفه در دادستان می شود. بازی های نقش های کوچک خوب است، از جمله بازی ldquo;هِدِر ماتارازوrdquo; بازیگر فیلم <<به خانه عروسکی خوش آمدی / Welcome to the Dollhouse>>، در نقش قربانی صحنه دادگاه اولیه. اما این فیلم هرگز به طور کامل من را جذب نکرد؛ فکرم از طرح داستان فراتر رفت و مسائل جان گریشامی با مسائل جن گیری در ذهنم در آمیخته شدند. با این حال، از بازی پاچینو لذت بردم. با چهره ای که چروک های عمیق اخیر در آن کمتر شده و رضایت و خودبینی اهریمنی آن را ملایم تر کرده بود، او جزئیات را با شوق اجرا می کند، مانند صحنه هایی که در آن میلتون دوست دارد در برابر آتش بایستد و اینکه همیشه با قطار زیر زمینی سفر می کند. تقابل رویا گونه نهایی بین دو این دو مرد، مانند نسخه ی فرانک سیناترایی آهنگ <<در مونتری اتفاق افتاد / It Happened in Monterey>> در محدوده ی بین ملودرام و ldquo;اغراق نمایشی / camprdquo; در حرکت بود (<<تو دجال هستی !>> <<ابداً>>) این صحنه ها شامل جلوه های ویژه فوق العاده ای است از نقوش برجسته مرمرینی که به واقعیت تبدیل می شود و در حال ذوب شدن رو به انحطاط عیاش گونه می گذارد. اگر کل فیلم به خوبی طراحی صحنه آن بود، در اینجا واقعا فیلم خوبی داشتیم.


نقد و بررسی فیلم شیطان وجود ندارد

فیلم رسول اف در حالی از هیات داوران جایزه اصلی را گرفت که در مجموع مورد پسند منتقدان نیز واقع شده است. این اثر سینمایی از منتقدان مجله اسکرین نمره ۲.۶ از ۴ گرفت. این دسته از منتقدان با پایان یافتن جشنواره در مجموع نمرات خود، فیلم سینمایی <<هرگز به ندرت گاهی همیشه>> (Never Rarely Sometimes Always) را با نمره ۳.۴ به عنوان بهترین اثر جشنواره انتخاب کردند.

نقد و بررسی فیلم شیطان وجود ندارد

نمره ۲.۶ فیلم رسول اف از مجموع چهار نقد دو ستاره، دو نقد سه ستاره، و یک نقد چهار ستاره به دست آمده است.

همچنین در میان نقدهای منتقدان انگلیسی زبان تا این لحظه چهار نقد در وبسایت راتن تومیتوز قرار گرفته که هر چهار نقد مربوط به فیلم سینمایی شیطان وجود ندارد رضایت منتقدان را از این اثر بازتاب می دهند.

فیلم سینماییشیطان وجود نداردچهار روایت دارد و وجه مشترکی که مضمون این چهار اپیزود را به هم وصل کرده در ظاهر موضوعاعداماست که از منظر فیلم ساز، باعث تخریب سرنوشت افراد شده است و درواقع چهل سال مدیریت و حکومت نظام جمهوری اسلامی را مبتنی بر شریعت اسلام زیر سؤال می برد.

روایت نخستدر فیلم سینماییشیطان وجود نداردبا همین عنوان برشی است از یک روز زندگی خانوادگی فردی به نامحشمتکه یکی از کارمندان سیستم قضایی در جمهوری اسلامی ایران است و در بخش اجرای احکام اعدام در زندان شاغل بوده و وظیفه او فشار دادن کلید سکوی مکانیکی اعدام است. وظیفه ای که مخاطب در پایان اپیزود نخست با آن آشنا می شود و این در حالی است عمده وقت روایت اول صرف ترسیم زندگی عادی این فرد در جامعه و تمرکز او بر معیشت خود می شود. تمرکزی که با گرفتن سهمیه برنج از اداره شروع و سپس با گرفتن حقوق از بانک و نحوه خرج آن توسط همسر معلم و دخترش که در مدرسه شکوفه های انقلاب اسلامی رشد یافته و . امتداد پیدا می کند

حشمتنمادی از سیستم حاکم برجمهوری اسلامیاست که سوار بر ماشین سمند به عنوان خودرو ملی به اینجاوآنجای شهر رفته و با خانواده اش روزگار را سپری و خوش هستند؛ اما انگار همسرش نمی داند که او در چه قسمت از زندان کار می کند و حتی مخاطب هم تا انتهای این اپیزود چیزی نمی فهمد و تنها او را با عنوان مأمور مسخ شدهٔ نظام می شناسد، تا اینکه در پایان،حشمتدر یک اتاقکی، دکمه ای را می زند و زیر پای چهار اعدامی خالی می شود و به این ترتیب نخستین بخش از فیلم سینماییشیطان وجود نداردبا ترسیم صحنه فجیع جان دادن اعدامی ها و تحت عنوانشیطان وجود نداردبه پایان می رسد تا مخاطب باور کند که همانا با وجود چنین شخصیت هایی به عنوان کارگزاران نظام جمهوری اسلامی،شیطان وجود ندارد!

روایت دومدر فیلم سینماییشیطان وجود نداردکه با عنوانبه من گفت تو میتونی انجامش بدی، به مخاطب اثر معرفی می شود؛ درباره جوان سربازی است که نمی خواهد کسی را اعدام کند و سراسیمه و دلهره وار، دنبال آشنا و قانونی می گردد که از وظیفه اجرای احکام درجمهوری اسلامیرها شود و ازاین جهت مُدام با دوست دخترش از طریق تلفن در تماس بوده و از هم آسایشگاهی های خود برای خلاصی از این وظیفه استعانت می طلبد.

جوانک سرباز درروایت دوماثر می خواهد با دوست دخترش ازحاکمیت جمهوری اسلامیفرار کند و به خارج برود اما می داند که اگر سربازی خود را تمام نکند؛پاسپورتخود را که توسط حکومت به گروگان گرفته شده را نمی تواند بگیرد. او با سربازان دیگر در خوابگاه، مجادله می کند و در این میان یکی از سربازان در جواب به جوانک عاشق پیشه ترسو می گوید:

_ اینجا ایرانه، و زندان، حرف حرف بالاسری هاست، هرچی اونا بگن میشه قانون. ن. اعدام دست من و تو نیست.طرف لابد خلافی کرده که حکم اعدام بهش دادن

- اگر قانون اشتباه باشه چی؟

- به من ربطی نداره، من انجامش می دم چون قانونه.سربازم و سرباز یعنی هرچه مافوق گفت خفه بشه و انجام بده!.قانون را کسی می نویسد که زورش زیاد است!

البته این سرباز به ظاهر مغبون درروایت دومکهپویانام دارد، برخلافحشمتدرروایت نخستمسخ نشده و همچنان انسان است و ازاین جهت اقناع نمی شود و درنهایت طی یک اقدام کاملاً متهورانه و البته بدون منطق و در ترسیم سینمایی کاملاً بچگانه ای، اسلحه به دست می گیرد و با تهدید و به نوعی مبارزه مسلحانه، از ساختمان زندان می گریزد و با موفقیت به دوست دخترش چشم به راه او در بیرون زندان ملحق می شود و سوار بر ماشینگُلف آلمانیاو، در حال خواندن آهنگ پیروزی، اسلحه نجات بخش خود را به سمت شهر پرتاب نموده و پشت به جامعه به مکانی دوردست می روند!

این جوان مانندقهرمان های ماتریالیسمفیلم هایجان گوداراست که برای مادیات می جنگند تا خود و دنیای تعلقات خود را افزایش دهند و عشقشان مادی و خوش گذرانی است که هیچ گاه به کمال گرایی هم تبدیل نمی شود و همیشه در حد یک زیستن کنار دختر و در پایان هم با مردن یا شورش کنار دختر به پایان می رسد.

روایت سومدر فیلم سینماییشیطان وجود نداردبه نامروز تولدتیتر گذاری شده است و بار دیگر به سراغ سربازی می رود که مأمور اجرای احکام اعدام بوده است و حالا بنا بر گفته کارگردان در شرایط پاداش سه روز مرخصی پس از انجام تشریفات اعدام، به روستای سرسبزی آمده است تا در سالگرد تولد دوست دختر موردعلاقه خود با او نامزد کند! و این در حالی است که پیش ازاین دوست دخترش که از خانواده ای با شمایل توده ای است، عاشق فرد دیگری به عنوان معلم خود بوده که اتفاقاً توسط همین سرباز اعدام شده و اکنون این سرباز در سه روز مرخصی پس از اعدام او به سر می برد.

سربازروایت سومکهجوادنام دارد با دیدن عکس آن فرد متوجه می شود که خودش زیر پای او را برای اعدام کشیده است! و ازاین جهت دچار عذاب وجدان شده و دوست دختر او هم وقتی این موضوع می فهمد برای همیشه با او قهر و متارکه می کند!

روایت چهارمفیلم سینماییشیطان وجود نداردکهمرا ببوسنام دارد درباره پدری به نامبهراماست که بیست سال قبل در برابر نظام حاکم در جمهوری اسلامی شوریده و برای آنکه فردی را اعدام نکند، اسلحه کشیده و از محل خدمت گریخته است و پس ازاین ماجرا دوست دختر خود را به خارج از کشور می فرستد تا در سرنوشت شوم خود شریک نکند؛ دوست دختری که نمی دانسته حامله است و پس از حضور در خارج دختری را به دنیا می آورد. دختری کهپدرخود را به عنوانعمو(دوست پدر) می شناسد و (دوست پدر)عمویخود راپدرتصور می کند.

بهرامدانشجوی پزشکی بوده و در ایران سرنوشت فلاکت باری را در حالتی شبه تبعید تجربه می کند و تنها سعی می کند تا آرام باشد؛ این در حالی است که بنا بر روایت اثر، دوست او یعنیمنصوردر آلمان پزشکی خوشبخت بوده و با دختربهرامبه عنوان دخترش در شادکامی به سر می برد و اکنونبهرامکه از بیماری مزمنی در رنج است ازمنصورمی خواهد که دخترش را از آلمان به نزد او در ایران بفرستد تا پیش از مرگ حقیقت را به او بگوید. اما دخترک پس ازآنکه حقیقت را می فهمد، به صورت داستان باز اقدام به ترک پدر می نماید! اما درنهایت بهرام پیام خود را تحت عنوانحقیقتبه دخترک منتقل می کند و بیننده هم باید قانع شود که کار بهرام یک عمل درست و از روی ناچاری بوده است؛ چراکه به زعم فیلم بهرام مجبور به اعدام یک انسانبی گناهشده بود.

و این گونه است که چهار فیلم کوتاه تحت عنوان اپیزود در کنار یکدیگر فیلم سینماییشیطان وجود نداردرا شکل داده و اثری به شدت سیاه و البته با ارائه رهنمود و راهکارماندن و مبارزه در راه براندازی رژیمبه پایان می رسد!

دبورا یانگ منتقد هالیوود ریپورتر درباره فیلم سینمایی شیطان وجود ندارد نوشته این اثر ۲ ساعت و نیمه از چهار اپیزود تشکیل شده که به نوعی متوازن نیستند و از این نظر فیلم تا حدی طولانی به نظر می رسد اما اپیزود اول این اثر به تنهایی همچون جواهری در کارنامه کاری رسول اف می درخشد. یانگ اما معتقد است اپیزود آخر فیلم ضعیف ترین بخش آن است و مخاطب غیر ایرانی چندان قادر نیست با آن ارتباط برقرار کند.

پیتر دبروج منتقد وبسایت ورایتی برخلاف دبورا یانگ منتقد هالیوود ریپورتر معتقد است فیلم شیطان وجود ندارد در واقع چهار فیلم است که به قیمت یک فیلم می توانید تماشا کنید؛ اثری که هیچکدام از ۴ اپیزودش ضعیف و بی مایه نیستند، هر کدام را می شود یک فیلم کوتاه مستقل در نظر گرفت که به شیوه خود به موضوع می پردازند، هرکدام دیدگاه های تازه ای پیش می کشند و تناقض هایی را برملا می سازند.

اد فرنکل منتقد وبسایت فیلم استیج رسول اف را با کریشتوف کیشلوفسکی مقایسه کرده و معتقد است از زمانی که او اثر <<فیلمی کوتاه درباره کشتن>> را ساخت فیلم دیگری به قدرت فیلم رسول اف نتوانسته به مضمون اثر کیشلوفسکی نزدیک شود.

فرنکل در نقد فیلم شیطان وجود ندارد از صفاتی همچون جذاب، تحسین برانگیز و ماندگار استفاده کرده و آن را اثری بزرگ از سینمای ایران معرفی می کند.


نقد و بررسی فیلم جهان با من برقص

<<جهان با من برقص>> نخستین فیلم بلند سینمایی سروش صحت است که پیش shy;تر تجربهshy; ی ساخت چند سریال موفق را در تلویزیون داشته است.
فیلم او اثری حرفهshy;ای، لطیف و در عین حال متفکرانه است با شخصیتshy;هایی که به خوبی میshy;شناسیمشان. <<جهان با من برقص>> فیلمیshy;ست که با لحنی طنز به یکی از تلخshy;ترین حقیقتshy;های زندگیِ بشر یعنی مرگ میshy;پردازد. صحت، که خود فیلمنامهshy;ی فیلمش را نوشته است، به درستی از نشانهshy;ها و اسلوبshy;های ژانری در جهت دستیابی به واقعهshy;ای مهلک استفاده میshy;کند.

نقد و بررسی فیلم جهان با من برقص

فیلمجهان با من برقصبدشانسی آورد. اولین فیلم سروش صحت از وقتی اکران شده کشور در معرض اتفاقات مهیب قرار گرفته و مردم حال و حوصله ی سینما رفتن ندارند. رئیس انجمن سینماداران گفته که در عرض دو هفته ی اخیر سینماها ۵۰ درصد افت فروش داشته اند که طبیعی است. این وسط اما فیلمی که پتانسیل فروش داشت و حیف شد <<جهان با من برقص>> بود.

راستش از آن فیلم هایی نیست که دیدنش را بشود به همه توصیه کرد با این حال در این روزها سوژه اش که در حقیقت مرگ است و روابط بین آدم ها که حول مرگ شکل می گیرد، قابل تامل است.

دلیل این که می گویم نمی شود دیدنش را به همه توصیه کرد به خاطر شیوه ی اجرایی سروش صحت در روایتش از مرگ است که به گفته ی خودش همیشه جزو دغدغه های اصلی اش بوده است. مرگ برای ما مفهوم آشنایی است. این روزها که بیشتر از هر وقت دیگری ذهنمان را مشغول کرده است اما برخوردها با مرگ آن چیزی است که تفاوت ها را شکل می دهد و نگاه کارگردان به مرگ در فیلم <<جهان با من برقص>> مختص به خودش است.

فیلم اسم بامسمایی دارد. جهان هم نام کاراکتر اصلی فیلم است و هم استعاره ای از دنیایی که دلمان می خواهد به کاممان باشد و به سازمان برقصد و نمی رقصد. جهان در شرف مرگ است. جهانی که از شهر کنده و بعد از جدایی از همسرش به دل طبیعت رفته. جهانی که در این سال ها با همدم شدن با روستاییان و پرورش گاو و اسب و کشاورزی به نظر می رسد که دوباره به زندگی دل داده و به آرامش رسیده که دلش نمی خواهد از آن جدا شود. اگر کتاب <<تاتار خندان>> غلامحسین ساعدی را خوانده باشید کاراکتر جهان کمی یادآور قهرمان آن کتاب است.

در <<تاتار خندان>> دکتر بعد از یک شکست عشقی خودش را به یک روستای دورافتاده در حقیقت تبعید می کند. بعد از دل زندگی روزمره و عادی روستاییان به کشف زندگی می رسد. جهان که به نظر می رسد معنای زندگی را کشف کرده محکوم به مرگ است اما فیلم مرگ را بهانه ای قرار می دهد تا رفتار آدم ها با یکدیگر، عشق و خشم و نفرتشان را در چنین شرایطی به تصویر بکشد و به همین دلیل هم به نظرم با این که فیلم اجتماعی نیست بیشتر از هر فیلم دیگری به درد حال و روز امروز ما می خورد.

دوستان جهان به روستا می روند تا برای تولدش یک بار دیگر دور هم جمع شوند. جمع دوستانه ای که به دلایل مختلف خیلی از آن ها از هم فاصله گرفته اند. دو نفرشان دلخوری عمیق دارند. یکی مهاجرت کرده و از راه دور با آن ها گپ می زند. بقیه هم پی زندگی خودشان رفته اند. مرگ احتمالا تنها چیزی است که می تواند آن ها را دور هم جمع کند.

اما واقعیت این است که حتی مرگ هم نمی تواند برخی تفاوت ها و کینه ها را از میان بردارد.

البته که سروش صحت سال گذشته ساخت فیلم <<جهان با من برقص>> را کلید زده و گرچه فیلم الان می تواند به شیوه ای استعاری و کنایی بازتاب زندگی ما باشد اما چیزی که در مورد فیلم به نظرم تحسین برانگیز می آید این است که سروش صحت در اولین تجربه ی سینمایی اش سراغ ساخت فیلم اجتماعی نرفته بلکه یک فیلم کاملا شخصی ساخته است. تجربه نشان می دهد که فیلمسازان برای فیلم اولشان معمولا دست به ریسک نمی زنند. سراغ سوژه های آشنا برای مخاطب می روند که خب بیشتر ملودرام های اجتماعی است. این سال ها معدود کسانی بوده اند که اولین فیلمشان تجربه ای متفاوت بوده است. محمدحسین مهدویان در <<ایستاده در غبار>> یا صفی یزدانیان در فیلم <<در دنیای تو ساعت چند است؟>> جزو کسانی هستند که در سال های اخیر اولین فیلمی که ساخته اند یک اثر سینمایی با استانداردهای سینمایی اما متفاوت با روند رایج فیلم ها بوده است.

از میان این دو نفر فیلم صفی یزدانیان خاص تر بود. <<در دیای تو ساعت چند است؟>> هیچ ربطی به زمان و مکانی که در آن ساخته شده بود نداشت. هر چند عشق خالصانه به شهر رشت فیلم را صاحب جغرافیا کرده بود اما رشتی که یزدانیان در فیلمش به تصویر کشید شهری بود که او شناخته بود. از یک تجربه ی شخصی برمی آمد. می توانم بگویم <<جهان با من برقص>> به لحاظ ایده ی فیلمسازی به فیلم صفی یزدانیان نزدیک است.

جواد عزتی، پژمان جمشیدی، کاظم سیاحی و هانیه توسلی از جمله بازیگران فیلم جهان با من برقص هستند که بازی روان و خوبی را از خود در فیلم به نمایش گذاشته اند، ضمن اینکه علی مصفا نیز به عنوان بازیگر نقش اول فیلم مثل همیشه شخصیتی آرام و قابل احترام در فیلم دارد که بازی متفاوت و خاصی را از خودش در فیلم به نمایش نگذاشته است و در کنار سایر بازیگران در فیلم تلاش می کند تا به بهترین نحو داستان فیلم را پیش ببرد.

دیگر عوامل فیلم سینمای<<جهان با من برقص>>عبارتند از : کارگردان : سروش صحت / تهیه کننده : محمدرضا تخت کشیان / نویسنده: سروش صحت، ایمان صفایی/مدیر فیلمبرداری: سینا کرمانی زاده/تدوینگر: خشایار موحدیان/موسیقی: مازیار یونسی/صدا: علیرضا علویان، امین میرشکاری/طراح صحنه: مهدی /مجری طرح: مجتبی وحیدی/تهیه کننده: محمدرضا تخت کشیان/روابط عمومی: آیدا اورنگ

نقد فیلم

جهانگیر که نامش کنایه از وضعیت او در سراسر داستان است، بزودی به دلیل بیماری از دنیا خواهد رفت به همین جهت دوستانش به او در شمال کشور ملحق می شوند تا بتوانند در کنار او وقت بگذارند. همین موضوع آغازگر ورود شخصیت های گوناگون به داستان است که روحیات متفاوتی دارند و عملکردشان در ارتباطات دوستانه در سالهای گذشته چندان درخشان نبوده است. صحت به جای تلخ کردن روزهای مرگ جهانگیر و تاثیر اطرافیانش بر او، بر روی موضوعات انسانی دست گذاشته است و می خواهد به مخاطبش بگوید که دنیا می تواند بی ارزش تر از آن باشد که بخواهیم در یک موقعیت تصمیمی نابخردانه گرفته و کینه ورز بمانیم.

به همین دلیل است که تماشای << جهان با من برقص >> فارغ از مشکلاتی که در فیلمنامه دارد، حس خوشایندی به مخاطب می دهد. شخصیت های دوست داشتنی و شوخی هایی که که اغلب شان در اجرا گرفته اند و برخی ارجاعات به سینماگران جهانی از جمله بونوئل و آنتونیونی، نشان از این دارد که صحبت در اولین ساخته سینمایی اش به اندازه کافی در کارگردانی مسلط بوده و می دانسته که قرار است قصه اش چه سمت و سویی داشته باشد. سیر تغییر روحیات شخصیت ها مسیر نسبتا خوبی را طی می کند تا اینکه به نقطه ای برسد که بتواند حرف مورد نظرش را به مخاطب بزند. تقابل آنها با یکدیگر و جنگ و دعواهایشان در طول داستان کنایه ای به وضعیت امروز ماست که زیبایی های زندگی را به حال خود رها کرده ایم و به مسائل بی ارزشی پرداخته ایم که روی زندگی مان تاثیر گذاشته است و چه بد که بخش بزرگی از روزگار مان به چنین اشتباهاتی می گذرد.

اما نکات مثبت و در واقع حال و هوای دلنشین << جهان با من برقص >> موفق نمی شود تا ضعف های قصه را بپوشاند. هرچقدر که رابطه میان شخصیت ها با یکدیگر و حتی محیط اطرافشان جذاب و دلنشین از آب درآمده، اما سرگردانی خط قصه ای که بتواند تمام این پیوندها را به درستی معنای واحدی ببخشد در اثر به چشم نمی خورد. خودِ شخصیت جهانگیر به عنوان محوری ترین شخصیت داستان و کسی که قرار است از دنیا برود، منفعل است و اتفاق مهمی را در قصه رقم نمی زند. از این رو است که یکی از مهمترین بخش این قصه کمدی خط داستانی دچار ایراد و گسست است و برخی خرده قصه هایی که متاثر از مرگ جهانگیر برای شخصیت ها خلق می شوند، به اندازه کافی پرداخت نمی شوند.

با اینحال نمی توان از ویژگی های مثبت << جهان با من برقص >> چشم پوشی کرد. انتخاب لوکیشن تصمیم صحیح و اصولی بوده که ارتباط آن با قصه فیلم نیز به خوبی برقرار می شود. طبیعتی که آرامش بخش است و قرار است در طول داستان آشتی دوباره ای میان انسان و موجودات پیرامونش برقرار نماید. این ارتباط در طول داستان دچار تعلل هایی می شود که بیشتر به دلیل ارتباط خاص ذهنی صحت به سوژه هایی است که در طول قصه به آن می پردازد. سوژه هایی که برای کارگردان بار معنایی و تعلق خاطر بسیار بیشتری دارد تا مخاطبین عادی فیلم.

بازیگران << جهان با من برقص >> در نقش های خود درخشان هستند و بازیهای یکدستی رقم زده اند. نمی توان از بازیگر خاصی به عنوان ستاره فیلم یاد کرد زیرا فیلم کمتر لحظاتی دارد که در آن هنر بازیگران به صورت انفرادی به کار گرفته شود. در عوض ارتباط آنها با یکدیگر به خوبی پرداخت شده و صحت نیز به خوبی آنها را هدایت کرده است.

در سینمای ایران ساختن فیلمی که بتواند مخاطب را با حال خوش از سالن های سینما خارج کند به امری غیر متداول در سالهای گذشته تبدیل شده. با اینحال << جهان با من برقص >> این کار را برای مخاطب انجام می دهد و حس زندگی به او می بخشد. جدای از مشکلاتی که فیلمنامه و شخصیت ها دارند، باید گفت که صحت در اولین تجربه کارگردانی اش تا حد زیادی موفق بوده و انتظار می رود که بتواند در ادامه مسیر هم به مسیر مثبت و رو به رشد خود ادامه دهد.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

negar سامانه اطلاعات و اخبار مشاغل ایران فروش انواع سازه های چادری بلاگ دانلود دروازه بان ronasptarh vistagrafik لبخند می زنم بازار لوله و اتصالات پلیکا afrapchome